طاهاجونطاهاجون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه سن داره
هم آشیانه شدن ماهم آشیانه شدن ما، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

طاها قند عسل ما

اولین روز مدرسه

پسرم از چی واست بگم اینقدر دوست داشتی مدرسه بری که نگو باهم دیگه رفتیم کیف خریدیم روپوش تهیه کردیم (یه کوچولو واست بزرگ بود درستش کردم)وسایلی که لیست کرده بودن را گرفتیم حتی یه جایزه هم واست گرفتم روز اول مهر١٣٩٢رسید من اماده شدم شماهم را اماده کردم راهی مدرسه شدیدیم مراسم باحالی گرفته بودند اما مگه از کنار من تکون میخوردی چسبیدخ بودی به من خلاصه کلاس شما مشخص شد مربی شما خاله زینب شد روز اول گذشت درد سرت ندم تا یه هفته من میومدم تو کلاس پیش شما میشستم اخرش هم بالطف  و کمک خانم زارع شما ازمن دل کندی و قرار شد تنهایی توی کلاس بشینی دلم پیشت بود از بس هر جامیخواستم برم تورا با خودم میبردمت  یادم رفت بگم اسم پیش دبستانی شما مهد ...
24 بهمن 1392

دعای خیر

دعای خیر به یادگار برکلبه کوچکت می اویزیم باشد که زیبایی اش نوازشگر چشمات باشد. خدایاشکرت به اندازه علمت بابت همه نعمت هایت...، سپاس بابت همس وفرزندم. خدایا،ازدرگاه پر رحمتت جلوه ای ازجمال وکمال رابرای جگرگوشه مان خواستاریم. خدایا،چه خوش ضیافتی است به میزبانی تو ،پسرم رامهمان واقعی و همیشگی ضیافتت قرار بده..، خدایا،پسرم طاها رابه تومیسپارم درهمه وقتی که هستیم  و نیستیم....، خدایا،ای مهربانترین عالم سایه ی لطفت راهرگز از سرش برندار...، خدایا،طاها را مایه فخرمحبتت قراربده که توبرهمه چیزتوانایی...، خدایا،فرزندم را از سایه پدرومادرمحروم نکن...، خدایا قلب سلیم وفکر جمیل روزی هر روز پسرم مقرر بفرما...، ...
24 بهمن 1392

شیطونتر ازقبل

گلم سلام ٦ساله شدی٢ماه هم گذشت اینقدر شیطون شدی خرابکاری هم میکنی خونه راهم میریزی جمع نمیکنی همش میخوای خرید کنی  میگی واسه من جایزه بیارید مدرسه تازه چند روزی هست که برف میاد مهد تعطیله از صبح که پامیشی تا اخرشب که میخوای بخوابی داری کارتون میبینی اخرش هم خدا بخیرکنه کور نشی جالب اینجاست کل کارتون را حفظی با این که شیگونی خیللللللللللللللی ++++دوست دارم++++ ...
16 بهمن 1392

تولد متین

کوچولوی خاله در روز١-٨-١٣٩٢پابه این دنیا گذاشت امید دارم خوش قدم  باشد و برای پدرومادرش افتخاری ...
16 بهمن 1392

برف زمستانی

پسرم این دومین باری است که برف باریده پیش دبستانی شما تعطیل است خیلی دوست داشتی ادم برفی درست کنی باهم دیگه رفتیم روی حیاط شروع کردیم برفارو جمع کردن هر چی جمع میکردیم مگه ادم برفی بزرگ میشد خلاصه شمابافاطمه شروع به برف بازی کردین من بدبخت هم برف جمع میکردم خلاصه یه ادم برفی کج وکولوله درست شد تازه هویج نداشتیم دماغش رو خیار گداشتیم چشم و دهن هم نداشت ...
15 بهمن 1392

اولین برف زمستانی

عزیزم سلام این اولین برف زمستانی هست که باریده شماهم که عاشق برف بازی و شیطونی  صبح که از خواب پاشدی فهمیدی برف اومدی میخواسستی بری بیرون آدم برفی درست کنی خلاصه نزدیک های ظهر بود باهم دیگه رفتیم روی حیاط وشروع کردیم به آدم برفی درست کردن هویج نداشتیم واسه دماغش خیار گذاشتیم تازه کور هم بود آخه چشم نداشت هههههههههه   ...
24 دی 1392

وبلاگ جدید

                                                                                                                  &...
30 آذر 1392