طاهاجونطاهاجون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه سن داره
هم آشیانه شدن ماهم آشیانه شدن ما، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

طاها قند عسل ما

تولد متین خاله

متین جان  تولد1 سالگی مبارکت باشه زیر سایه پدرو مادرت باشی               ازطرف  آبجی رضیه*عمو وحید*داداش طاها ...
30 مهر 1393

بازهم سفر

عزیزم سلام امسال سال سفر بود اول سال که رفتیم تهران حالا هم نوبت به مشهد رسیده بابا عزیز و مادرجون بعداز 14سال قرار شد به مشهد برن به ماهم پیشنهاد دادن که باهاشون بریم (بین خودمون باشه جوجو من از خدام بود)هنوز اول سال تحصیلی هست نمیدونم بهت اجازه میدن یا نه دردسرت ندم همش 4روز و 3شب بود11مهرماه هتل واسمون رزرو کردن ساعت 12 من اومدم مدرسه اجازتو از آقای نصیری و خانم زارع گرفتم باهم رفتیم خونه آقاجون بابایی هم اونجابود از اونا خداحافظی کردیم مامان منظر هم واسمون آینه قرآن درست کردو سفر خوشی رو برامون آرزو کردبه طرف خونه مادرجون راه افتادیم آبجی زهرا عمو مصطفی متین باباعزیز مادرجون آماده واسه رفتن راه افتادیم به سوی مشهد رفتیم و رفتیم نزدیک های...
18 مهر 1393

سال تحصیلی جدید

                                       *  سال تحصیلی جدید مبارک *                                                           سال خوبی واست باشه    ...
2 مهر 1393

بوی پاییز

پسرکم گوش کن،،،،، صدای نفس های پاییز می اید،،،،، نگرانی هایت رااز برگ درختان اویزان کن،،،، چندروز دیگر میریزد...
25 شهريور 1393

قدکشیدنت

دردانه ام قدکشیدنت را که میبینم هزاران ارزو دردلم اب میشودوسرازیر به سوی چشمانم  نمیدانم که میدانی یانه زمانی که توبه دنیا امدی تنها یک پسر برایم نبودی بلکه جنوبی بودی برای دل عاشقم شیرین زبانی هایت هم این روزها بیشتر شده ودل نمی ماند دیگر برای مامانی که هر کلامت برایش بالی میشودتابرسانندش به اوج وبه دورترین نقطه از زمین و نزدیکترین مکان به خدای مهربان هر چه قدر از شیرینی این روزهابگویم باز کم است نمیگویم که زندگی فراز ونشیب ندارد ولی با تو بودن توگس ترین طعمها هم مزه شیرین عسل میدهد میخواستم کمی هم از زندگی برایت بگویم شاید درد دل و شاید ....اماترسیدم تلخی واگویه هایم شیرینی لذت این روزهایت را بگیرد وقت زیاد است برای گفتن و ش...
16 شهريور 1393

اماده شدن برای سال تحصیلی جدید

پسرم سلام خوبی چند روزی هست که حسابی درگیر ثبت نام وخرید واسه مدرسه هستیم پس از تحقیق وبرسی های بنده  در مورد مدرسه  قرارشدمدرسه اختردانش ثبت نامت کنیم امتحان ورودی که قبول شدی رفتیم واسه ثبت نام  فرم مدرسه ات اینقدر خوشکله که نگو ساعت مدرسه از ۷-۱۵هست فکر کنم حسابی خسته بشی  خداکنه مثل سال گذشته اذیت نکنی ...
15 شهريور 1393

پسریعنی....

پسریعنی"عشق مامانی          پسریعنی"ملوس بابایی          پسریعنی"دست وپازخمی پسریعنی"کارکن مگوچیست کار  پسریعنی"مردباش و مردونه رفتارکن             پسریعنی"یه دنیاغم بغضی که میترکه واشک نمیشه        پسریعنی"غرور وغیرت پسریعنی"حرفهایی که میمونه ته دل پسریعنی"صبوری وسختکوشی                     پسریعنی"انجام دادن کارهای...
18 مرداد 1393

عقیق گل پسر

عزیزم سلام وقتی دنیا اومدی من و بابایی تصمیم گرفتیم واست عقیق کنیم میدونی یعنی چی؟؟؟؟ باید یه گوسفند را سر ببرند وباگوشتش غذا درست کنن تا مردم بخورند به جز مامان و بابا وخودت این یه سنتی هست واسه رفع بلا مخصوصا واسه اقا پسرها  بابایی تصمیم گرفت عقیق در ماه رمضان باشد بعنوان افطاری .. بعداز هماهنگ کردن برنامه ها فامیل رو دعوت کردیم تا روز چهارشنبه چهارم ماه مبارک رمضان واسه افطار تشریف بیارن سالن نقش جهان . روز سه شنبه بابا وحید با عموسعید رفتن کشتارگاه ویه گوسفند بزرگ واست خریدن .اقای قصاب دعای عقیق را خونده وگوسفند را سر بریده. روز چهارشنبه رسید نزدیک غروب شد من وبابایی به سمت تالار راهی شدیم یه خورده از افطاری ها روبسته بندی...
13 تير 1393

بوی رمضان

وقتی که می ایی..... ای ماه خدا ، رمضان...وقتی که می ایی همه چیز بوی خدا میگیرد بوی بهشت بوی عرش وقتی می ایی..... همه کارها به نشستن سر سفره خدا ختم میشود وقتی که می ایی.... سلام ها ساده می شوند نگاه ها بی الایش وقتی که می ایی.... ثانیه ها درگرسنگی وتشنگی ادم ها باحس قشنگی میگذرند وقتی که می ایی.... روزنه امیدی برعصیان ادم هاگشوده میشودوغنچه بندگی ها گل میکندوهیاهووسیاهی به سوی نور پیدا میشود گریزی به سوی کهکشان عرش گریزی به سوی خدا باامدنت.... همه جاسبزمیشودهمه اسمانی میشوند وهمه چیز بوی خدا میگیرد. ...
7 تير 1393